سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
برای دیدن فیلمها پلی کنید
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 14556
کل یادداشتها ها : 17
خبر مایه



حاصل مهربانی



رضا با ناراحتی از اتاقش بیرون آمد و گفت: «مامان! کی کتاب مرا پاره کرده؟»

مامان گفت: «کدام کتاب؟» رضا گفت: «همان کتاب داستانی که عمو برایم آورده بود.»

مامان کمی فکر کرد و بعد گفت: «وای ... صبح دیدم زهره دارد از اتاق تو بیرون می?آید.

حتماً او پاره کرده است.» رضا به طرف گهواره?ی زهره رفت. مامان گفت: «کجا می?روی؟»
- می?خواهم بروم بیدارش کنم و دعوایش کنم.

مامان لبش را گاز گرفت و گفت: «رضا! این چه حرفی است. تو دیگر بزرگ شده?ای. زهره کوچک است. تازه او خواب است. اگر بیدارش کنی گناه کرده?ای.

رضا گفت: «خوب صبر می?کنم تا بیدار شود. آن وقت دعوایش می?کنم.» مامان گفت: «رضا! زشت است. از این حرف?ها نزن. کتابت را بیاور تا من ورق?هایش را بچسبانم. تو باید مهربان باشی. باید رحم داشته باشی. مگر نشنیدی مامان بزرگ دیشب چی می?گفت؟


رضا کمی فکر کرد و گفت: «یادم نیست. چی می?گفت؟»
می?گفت: پیامبر ما فرموده?اند: «

در زمین رحم کنید و مهربان باشید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند.»

حالا برو کتابت را بیاور تا آن را بچسبانم. رضا به اتاقش رفت و گفت: خودم می?چسبانم. خیلی پاره نشده.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ